خاطرات من

اینجا ارمی بیان مینویسد *^* اومارا چان ( امیرحسین )

هعییییی

کلی مطلب هست که دیگه نمینویسم 

شاید چون دستم به قلم نمیره

شاید هم چون میترسم کسی ازشون سو استفاده کنه

باید به من جایزه نوبل ترسو بودن را داد

ولی چیزی که واضحه اینه که اگه کلاس انلاین ادامه پیدا کنه ... سردرد های من هم همینطور بیشتر میشه

و اینکه کی امتحان را اختراع کرد ؟

میخوام امروز ساعت 6 خودکشی کنم

ایستگاه بعد شهید بهشتی 😂

انقدر ها هم احمق نیستم که خودکشی کنم 

پ.ن : ولی یک لحظه ترسیدی منو از دست بدید ها 😂

به نام خدا جوکر انصاری هستم


دریافت
مدت زمان: 51 ثانیه 

حرف ناشناس گوگولی مگولی 😊

لینک گذاشتن برای حرف ناشناس جدیدا خیلی مد شده گفتم منم بزارم 😁

https://harfeto.timefriend.net/22842076

برید توش هر چی دلتون میخاد بگید و اسمتون هم نمیفته

بیاید رمز بیگیرید

چقدر پست رمز دار گذاشتن حال میده خنده

همه میان از ادم رمز میگیرن ادم فکر میکنه خیلی مهمه  آرام

.

پ.ن : خر ذوق شدم :))))

.

پ.ن 2 : بیاید رمز بگیرید دیگهفریاد

.

پ.ن 3 : فقط دو نفر رمز گرفتن :(

.

.

پ.پ 4 : خدایا این دلخوشی ها رو از ما نگیر

شفاف سازی :)

اعتراف میکنم بعضی شب ها یک پست خالی میگذارم که ساعت 3 اینای شب منتشر بشه 
.
صرفا جهت بالا رفتن سئو پول در دهان
.
.
.
.
پ.ن : من خیلی ادم کثیفیم 
.
.
.
پ.ن 2 : شما این کار را نکنید
.
.
پ.ن 3 : اصلا بکنید والا ما که بخیل نیستیم 

امیدوارم مامانم نبینه !

                                    "بعد از هزار روز قرنطینه" 
چند روز پیش با بچه های مدرسه قرار گذاشته بودیم بریم کوه صبح برای اجازه گرفتن از بابام بیدار شدم 
.
رفتم پیش بابام بهش گفتم بابا درسته که توی ماه صفر ممکنه اتفاق زیاد ببفته ولی خب ما که نمیخوایم جای دوری بریم 
.
.
.
.
.
.
دیدم اثر نکرد 
.
.
.
.
.
شروع کردم گریه کردن که بابا ترو خدا بزار برم ( اخه من توی بازیگری سر رشته ای هم دارم خنده )
.
.
.
.
انگار برای سنگ روضه میخوندم البته مامانم یکم دلش به رحم اومد 
.
.
.
.
.
منم با گریه گفتم الان میرم به دوستم زنگ میزنم میگم من نمیام 
.
.
.
.
.
بعدشم رفتم بیت الخلاع ( همون دستشویی ) ولی توی راه شنیدم مامانم میگه تو خودت توی این سن بودی اجازه میگرفتی میرفتی جایی ؟؟
.
.
.
.
.
.
( فهمیدم تیرم خورده به هدف ) ولی خودم رو زدم به اون راه
.
.
.
.
.
بعدشم که از مستراح برگشتم گفتم نه من زنگ میزنم میگم ، من نمیام 
.
.
.
.
.
تازه کلی منتم رو هم کشیدن تا حاضر شدم برم پول در دهان
.
.
.
.
.
.
# اموزش اجازه گرفتن از والدین ( مخصوص نسل جوان آرام )
.
.
.
.
.
.
.
این خودمون 
بازم خودمون ( انگار چه توحفه ای هستیم حالا )
اینم غذامونه خودم درستش کردم خنده
خاطرات من : جایی برای جمع کردن عتیقه ها دور هم :)
نویسندگان
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan